
۹۰ دقیقه سفر جادویی با دختری که ذهن حیوانات را میخواند
نقد فیلم “پیام” – یه جادهفیلم ساده و خوشساخت از آرژانتین
۹۰ دقیقه سفر جادویی با دختری که ذهن حیوانات را میخواند، “پیام” ساخته ایوان فاند، یه فیلم سیاهوسفید مینیمال و خاصه که توی جشنواره برلین به نمایش دراومد و داستان دختربچهای رو دنبال میکنه که ادعا داره میتونه ذهن حیوانات رو بخونه.
داستان فیلم: ارتباط جادویی یا یه نمایش قشنگ؟
خیلی از بچهها دوست دارن فکر کنن که میتونن با حیوانات حرف بزنن، اما آنیکا (دختربچهی فیلم) از این توانایی یه راه درآمد درست کرده! اون ادعا میکنه که میتونه ذهن سگها، گربهها، لاکپشتها و حتی اسبها رو بخونه و پیامهای اونا رو به صاحبانشون منتقل کنه. همراه با سرپرستهاش، میریام و راجر، توی جادههای آرژانتین سفر میکنه و خدمات “تلهپاتی طبیعی” ارائه میده. صاحبان حیوانات هم با ذوق و شوق ازش میپرسن که سگ یا گربهشون واقعاً به چی فکر میکنه.
در عوض، آنیکا و همراهانش یه زندگی آزاد و بیقید و بند دارن؛ توی ون زندگی میکنن، هر جا دلشون بخواد توقف میکنن و مثل یه گروه سیرک دورهگرد از این شهر به اون شهر میرن.
فضای فیلم: زیبایی در سادگی
با فیلمبرداری سیاهوسفید فوقالعاده و حالوهوای آرومش، “پیام” حسوحال فیلم Paper Moon (1973) ساختهی پیتر باگدانوویچ رو تداعی میکنه. آرژانتینِ فیلم فاند هم یه کشور سختیکشیده رو نشون میده، ولی تمرکز اصلی روی سفر ماجراجویانهی آنیکا و همراهانشه، نه مشکلات اقتصادی.
جادو یا دروغ؟ سوالی که فیلم بیجواب میذاره
فیلم هیچوقت مشخص نمیکنه که این ماجرا واقعیه یا یه نمایش حسابشده برای پول درآوردن. هیچ خط داستانی خاصی هم شکل نمیگیره، که شاید نقطهضعف فیلم باشه. اما از طرفی، تماشای سفر آنیکا و همراهانش، با وجود نبود یک داستان مشخص، تجربهای لذتبخشه.
سینمای مستقل با حالوهوای خاص
ایوان فاند با همکاری فیلمبردار ماهرش، گوستاو شیافینو، فضایی رو خلق کرده که یادآور فیلمهای جیم جارموش و ویم وندرسه. فیلم، زیباییهای طبیعت رو به تصویر میکشه؛ از سگها و گربههای خونگی گرفته تا اسبهایی که توی خیابونهای یه شهر متروکه پرسه میزنن.
گاهی حس میشه فیلم بیشتر یه مستنده تا یه داستان تخیلی، مخصوصاً وقتی که آنیکا پیامهای حیوانات رو با یه حالت بیتفاوت و معمولی تکرار میکنه، انگار که خودش هم از این توانایی خارقالعاده خسته شده باشه!
سوالاتی که فیلم جواب نمیده
میریام و راجر سعی میکنن کار و کاسبیشون رو سرپا نگه دارن؛ بروشور پخش میکنن، پول جمع میکنن و حتی مصاحبه تلویزیونی ترتیب میدن. اما فیلم هیچوقت توضیح نمیده که این دو نفر واقعاً کی هستن؟ آیا اونا واقعاً حامیان آنیکا هستن یا فقط دارن ازش سوءاستفاده میکنن؟
تنها اشارهی فیلم به گذشتهی آنیکا، دیدار کوتاهش با مادرش توی یه بیمارستان روانیه. اما فیلم خیلی زود از این موضوع رد میشه و هیچ توضیحی نمیده. حتی وقتی معلوم میشه که راجر یه زمانی دلقک سیرک بوده، باز هم فیلم عمق بیشتری به این ماجرا نمیده.
نتیجهگیری: مهمتر از پیام، شیوهی بیانشه
“پیام” بیشتر از اینکه یه داستان تعریف کنه، یه حس خاص رو منتقل میکنه؛ یه دنیای آروم که توش آدمها، حیوانات و بچهها همگی در کنار هم زندگی میکنن. توی یکی از صحنههای آخر، آنیکا از ون پیاده میشه و به یه کاپیبارای وحشی که از بین بوتهها بیرون اومده، نزدیک میشه. آیا داره ذهنش رو میخونه یا فقط مثل یه بچه معمولی از دیدنش ذوق کرده؟