عظیمترین فیلم های وسترن تمام دوران
تفنگدار The Gunfighter (هنری کینگ، ۱۹۵۰)
با موضوعی شبیه به یک تراژدی یونانی که به یکی از کلیشههای بزرگ وسترن Western، تبدیل شد، تفنگدار پیر گرگوری پک سعی میکند گذشته خونین خود را پشت سر بگذارد فقط برای اینکه پیدا کند همیشه یک بچه کوچک دیگری وجود دارد که باید او را شکست دهد.
هفت دلاور The Magnificent Seven (جان استرجس، ۱۹۶۰)
یک داستان عالی، بازیگران فوقالعاده، موسیقی فراموشنشدنی و یک سری صحنههای به یادماندنی از جمله صحنه افتتاحیه یول برینر و استیو مککویین و دوئل چاقو/اسلحه جیمز کوبرن. چه چیز بیشتری میتوان از یک وسترن خواست؟
رودخانه قرمز Red River (هاوارد هاوکس، ۱۹۴۸)
وسترن حماسی از یک فیلمساز استاد که به جان وین نقشی داد که در آن برجسته بود، به عنوان چوپان سرسخت و مصمم که تعیین کرده است یک رانندگی گاو را تا انتها ادامه دهد حتی اگر به معنای کشتن پسرخواندهاش (مونتگومری کلیفت) که گلهاش را از او میگیرد، باشد.
نیمروز High Noon (فرد زینهمن، ۱۹۵۲)
به طور معروف به عنوان یک استعاره از شکار جادوگر مککارتی در هالیوود شناخته میشود، نیمروز ابتدا و قبل از هر چیز باید به عنوان یک وسترن هیجانانگیز که تقریباً در زمان واقعی تنظیم شده است لذت برد، با قانونمندی دردناک گری کوپر که توسط شهرش ترک شده است در حالی که تنها با بدمردان روبرو است.
دیلیجان Stagecoach (جان فورد، ۱۹۳۹)
وسترن نقطه عطفی که به تعریف ژانر پرداخت و جان وین را به ستارهای تبدیل کرد. بخشی مطالعه شخصیت مخلوط با توالیهای اکشن هیجانانگیز به لطف یاکیما کانات، کاسکادور معروف، با استفاده شگفتانگیز از دره مونومنت در مرز آریزونا-یوتا، معروفترین مکان در فیلمهای وسترن.
روزی روزگاری در غرب Once Upon a Time in the West (سرجیو لئونه، ۱۹۶۸)
پس از آنکه تماشاگران از شوک هنری فوندا به عنوان یک قاتل سردخونه عبور کردند، شاهد وسترنی پر از تصاویر شگفتانگیز بودند، و یکی که هرگز در مقیاس، دامنه و جاهطلبی مطابقت نیافته است. لئونه تقریباً تمام تاریخچه وسترنها را در این حماسه خیرهکننده درباره آمدن راهآهن و مدرنسازی غرب مرجع قرار داد.
شی Shane (جورج استیونز، ۱۹۵۳)
اداپتاسیون دوستداشتنی از رمان زیبای جک شفر، با آلن لد کامل به عنوان تفنگدار پوستگاوپوش که سعی میکند ششتیرکش خود را آویزان کند اما مییابد که «زندگی با کشتن ممکن نیست». به دلایل بسیاری به یاد ماندنی، از جمله فیلمبرداری برنده اسکار و شرور خوشحال جک پلنس و پایانی که هنوز هم باعث میشود کمی گلوی آدم گرفته شود که جویی کوچک التماس میکند «برگرد، شین!»
نابخشوده Unforgiven (کلینت ایستوود، ۱۹۹۲)
یک قاتل بیرحم که به کشاورز خوک تبدیل شده است، به ناچار یک آخرین کار را قبول میکند، و خونریزی رخ میدهد. ایستوود اسطورهها و افسانههای وسترن را بازسازی میکند و نتیجه یک شاهکار تجدیدنظرگرا است که به حق جوایز اسکار بهترین فیلم و بهترین کارگردان را برده است.
خوب، بد، زشت The Good, the Bad and the Ugly (سرجیو لئونه، ۱۹۶۶)
معروفترین وسترن اسپاگتی یک جشن باشکوه، پر زرق و برق و بصری است، با موسیقی معروف انیو موریکونه در مرکز آن. نوآورانه و بسیار تأثیرگذار، با چندین صحنه به یادماندنی، از جمله توالی جنگ داخلی اصیل و تکاندهنده.
گروه وحشی The Wild Bunch (سم پکینپا، ۱۹۶۹)
در زمان انتشارش، شاهکار پرجنبوجوش به خاطر سطح خشونتش به بدنامی رسید و حتی اکنون میزان خون و خونریزی نمایش داده شده هنوز هم شوکهکننده است. اما اگر فراتر از زیبایی بالهوار خشونت آهسته نگاه کنید، واضح است که پکینپا به موضوعات دائمی خود از مرگ غرب قدیم و مردانی که با زمانها هماهنگ نیستند و با فنای نزدیک خود روبرو هستند، وفادار مانده است.